نت سیاه زندگی او بیش از ارزش زمانی اش ، طول کشیده است . می خواند.. “عاشیق” می خواند .سازش را شکستند و از دایره موسیقی کنارش گذاشتند. قامت “عاشیق اکبر جهانشاهلو “نوازنده تار زنجانی در کرج دو لاچنگ شد.
سکوت رنگی است از جعبه رنگ آهنگساز .چند ضرب سکوت می تواند اشتیاق شنونده را نسبت به آنچه خواهد شنید افزایش دهد . اما اگربیش از آنچه باید به طول بیانجامد شنونده خود را از دست خواهد داد و امروز تقریبا ۲۰ سال است که سکوت این هنرمند ۸۰ ساله در چنگ نداری و روسیاهی معیشت اقتصاد بیمار جامعه جهان سومی که نه هنر را قدر می داند و نه هنرمند را به طول انجامیده .
نگاه سلیقه ای متولیان غیر متخصص موسیقی در مقطعی از جریان حیات هنر موسیقی بسیاری از هنرمندان فولکلور ایران را خانه نشین کرد و آنان که دل نازکتری داشتند خانه نشین شدند. گاهی در عزا و گاه در عروسی هم ولایتی ها خوانده و ساز زده است. تا خرج زندگی درآید. کار دیگر جز عاشقی نمی دانست . مشکل قدیمی بیمه هنرمندان و انفصال خدمات برای عاشیق جهانشاهلو هم دردسر شد و در جریان صدور کارت سن بالای او را بهانه برای عدم امکان بیمه خواندند.
هنر عاشیقی یکی از اصیل ترین دلایل مانایی فرهنگ شفاهی ترک زبانان است . عاشیق هنرمندی مردمی است که با کلام نافذ ساز (قوپوز) خود، اشک ها و لبخند های مردمش را انعکاس می دهد.
ساز برای عاشیق ها از چنان شان و احترامی برخوردار است که انسانی اگر در حین به دست داشتن آن به گناهی اقدام کند، به احترام قوپوز بخشیده می شود.
این زندگی عاشقانه کجا، کنج عزلت نشستن و غم نان خوردن کجا؟
عاشق علی اکبر جهانشاهلو اهل قیدار را در خانه اش ملاقات کردم . خانه ای که لانه گنجشکان عاشق را می مانست. نحیف و دل شکسته ، همسری در بستر افتاده ، مهربان و زیبا رو با قلبی مریض ، یک قطعه قالیچه ، یک تلویزیون و دستگاه پخش و دیگر هیچ .با مهربانی سر و روی همسر را مرتب کرد. با مهربانی ما را در خانه اش پذیرفت.همسری که ساز را به خاطر او برزمین گذاشت تا پرستاری اش کند.
گفته بودیم که به دیدارش می رویم فیلمی از آخرین برنامه هنری عاشیق لارها که ۱۰ سال پیش با دوستانش در جمع خودمانی ضبط کرده بود برایمان پخش کرد.
آذری زبانها و علاقه وافرشان را به این موسیقی عاشقانه و احساسی به خاطر آوردم که با هر قیمتی، بلیت های چنین برنامه ای را می خرند و
از شعر های صمیمی با زبان آذری لذت می برند. برمهاجرت و تبعاتش لعنت فرستادم و اینکه او هم می توانست هنوز گروه خودش را داشته باشد. امروز زنجان بیش از ۳۰ دست عاشیق دارد که هر دست شامل یک عاشیق ، نوازنده بالابان و قاوال و دف است . و اگر کسی او را هم حمایت کرده بود و روی وطن کرده بود بی شک همچنان یکی از آنها بود . او که روزگاری همه به نام می شناختندش و در هنرش استاد بود .
تنها با دو یارانه ۴۵ تومانی و مبلغ ۱۵۰ تومانی که از ارشاد می گیرد زندگی می کند و خرج درمان همسرش را نیز می دهد.۲۵ سال خانه نشینی دلزده و نا امیدش کرده است.
خانه ای وقفی از “مرحومه پرور” در اختیار دارد که حتی کرایه سالی ۶۰۰ هزار تومانش را نمی تواند بپردازد.۱۰ سال است کرایه برای پرداخت نداشته و اوقاف هم فشار می آورد که خالی کن ….
همه زندگی او در یک خط خلاصه می شود. از یک سو مرحومه خیری که اموالش را برای خیرات وقف می کند و از یک سو فشاری که می خواهد او را از تنها سقف ممکن در زندگی اش بیرون کند. همین …..
در محله ای زندگی می کند که تنها ۵۰۰ متر با خانه های چند صد میلیونی و میلیاردی فاصله دارد . در کرجی که بخش اعظم مردمش مهاجران ترک زبانند یا زبان آذری را می فهمند یا به آن صحبت می کنند.
خواهش کردم اگر ممکن است برایمان سازی بنوازد. ساز زیبا و قدیمی اش که بسیار نو به نظر می آمد در آغوش گرفت. جسه نحیفش کوچکتر از سازش به نظر می رسید …..
گلسه باتار ناحق قانا ،آپاردی سئللر سارانی ،بیر آلا گوزلی بالانی …
من فقط” پنجه هایش” را “می شنیدم” ،شیار سالخورده دستانش که ساز می نواخت و همانها بودند که می دانستند زخمه بر کدام سیم بزنند و گرنه او که خود می گفت: حافظه ام دیگر یاری نمی کند.
می خواند و دوربین به دست از گوشه چشم می دیدم که همسرش با چه سختی و تلاشی خود را از بستر کند و نشست . هق هق گریه های زن یک عاشق ، چه تلخ بود. در آغوشش گرفتم حرفی برای گفتن نداشتم که تعارف نباشد و دردش را دوا کند. گفتم خدا رو شکر که هنوز استاد می تونن براتون ساز بزنن : از میان هق هق و لهجه شیرینش، غم سنگین مرگ نوه جوانش را فهمیدم . سارای زندگی آنها را هم آب برده بود .
تمام روز، صدای سازش در گوشم می پیچید . از خودم پرسیدم نقش حمایتی ارشاد ، اوقاف ، هنردوستان ،خیرین هنر در این ماجرا چیست و هر کدام ما چه میزان از مسئولیت اجتماعی خود را به جا آورده ایم؟
کاش دل هیچ عاشقی نشکند…
خداوند دستان بخشنده را دوست می دارد.
فریبا کلاهی
برچسبها: فریبا کلاهی, هنر, موسیقی, عاشیق